در چشمِ بی‌نگاه‌اش افسرده رازهاست
اِستاده‌است روز و شب و، از خموشِ خويش
با گنج‌هایِ رازِ درون‌اش نيازهاست.


می‌کاود از دو چشم
در رنگ‌هایِ مبهم و مغشوش و گنگِ هيچ
ابهامِ پرسشی که نمی‌داند.
زين روی، در سياهی‌یِ پنهانِ راهِ چشم
بر بادپا نگه [که ندارد به چشمِ خويش]
بنشسته
سال‌هاست که می‌راند.


مژگان به‌هم نمی‌زند از ديده‌گانِ باز.

افسونِ نغمه‌های شبان‌گاهِ عابران

اشباحِ بی‌تکان و خموش و فسرده را

از حجره‌هایِ جن‌زده‌یِ اندرونِ او

يک‌دم نمی‌رماند.

 

از آن بلندجای ــ که کبرش نهاده‌است ــ

جز سویِ هيچِ کورِ پليدش نگاه نيست.

و بر لبانِ او

از سوزِ سرد و سرکشِ غارت‌گرِ زمان

آهنگِ آه نيست...

 

شب‌ها سحر شده‌ست

رفته‌ست روزها،

او بی‌خيال ازين‌همه ليکن

از خلوتِ سياهِ وجودی [که نيست‌اش اسبابِ بودنی]

پر بازکرده‌است،

 

وز چشمِ بی‌نگاه


سویِ بی‌نهايتی

 

پروازکرده‌است.

 


می‌کاود از دو چشم

در رنگ‌هایِ درهم و مغشوش و کورِ هيچ

ز ابهامِ پرسشی که نيارِد گرفت و گفت

رنگی نهفته را.

 

زين روست نيز شايد اگر گاه، چشمِ ما

بيند به پرده‌هایِ نگاه‌اش‌ــسپيد و مات‌ــ

وهمی شکفته را.

 

يا گاه‌گوشِ ما بتواند عيان‌شنيد

هم از لبانِ خامش و تودار و بسته‌اش

رازی نگفته را...




دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, |
اينک موجِ سنگين‌گذرِ زمان است که در من می‌گذرد.
 
اينک موجِ سنگين‌گذرِ زمان است که چون جوبارِ آهن در من می‌گذرد.
 
اينک موجِ سنگين‌گذرِ زمان است که چون دريايی از پولاد و سنگ در من می‌گذرد.

 

در گذرگاهِ نسيم سرودی ديگرگونه آغاز کردم

در گذرگاهِ باران سرودی ديگرگونه آغاز کردم

در گذرگاهِ سايه سرودی ديگرگونه آغاز کردم.

نيلوفر و باران در تو بود

خنجر و فريادی در من.

فواره و رويا در تو بود

تالاب و سياهی در من.

 

در گذرگاه‌ات سرودی ديگرگونه آغاز کردم.

 

 

من برگ را سرودی کردم

سرسبزتر ز بيشه

 

من موج را سرودی کردم

پُرنبض‌تر ز انسان

 

من عشق را سرودی کردم

پُرطبل‌تر ز مرگ

 

سرسبزتر زِ جنگل

من برگ را سرودی کردم

 

پُرتپش‌تر از دلِ دريا

من موج را سرودی کردم

 

پُرطبل‌تر از حيات

من مرگ را

سرودی کردم.....

 



دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, |

شبانه

 
 
اگر که بيهُده زيباست شب
برای چه زيباست

شب

 

برای که زيباست؟ــ

شب و

رودِ بی‌انحنایِ ستارگان

 

که سرد می‌گذرد.

 

و سوگوارانِ درازگيسو

بر دو جانبِ رود

 

يادآوردِ کدام خاطره را

با قصيده‌یِ نفس‌گيرِ غوکان

تعزيتی‌می‌کنند

 

به هنگامی که هر سپيده
به صدایِ هم‌آوازِ دوازده گلوله
سوراخ
می‌شود؟

 

 

اگر که بيهُده زيباست شب
برای که زيباست شب
برای چه زيباست؟

 




دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, |

آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم

آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی

بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است

آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت

بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت

خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو

دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو

محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت

چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من

قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است

آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود….

در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام

تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود

گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت

عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه

خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم



چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, |

شبــهايم پــُــر شــده از خواب هايي کـه در بيــداري انتظارش را دارم

بيا بنشين اينجــا تا برايت کمــي دَردُ دل کنم …

از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت ِ عروســي را به تن دارم

کـه دامادش تــويـــي

خوشحال کننــده است نــه ؟

اما هميشــه رخت ِ عروســي ، خبــر از مــرگ بوده !!!

نکنـــد نياييُ من اينجــا از غصه دلتنگــي ِ نيامدنت

بميـــرم ؟!!!

تو تعبيـــر ِ خواب بلــدي دلکــــم ؟

بيــا تعبيـــر کن کـ تا تو فاصلــه ايي نمــانده

بيــا و دلخــوشيم را برايم به باور تبديل کن

فقط بيـــا

بودنتـــ را مي خواهم …



پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 

اسلایدر

دانلود فیلم